موضوعات: "داستانک" یا "شعر"
چند روز پیش با چند نفر از دوستان تو یه آزمون شرکت کردم دوستانم قبول شدند ومن نه!
خیلی تو ذوقم خورد اول بی خیال شدم اما امروز عجیب وسوسه شدم پیگیری کنم …
خلاصه با چندتا از مسولین آزمون تماس گرفتم اعتراض کردم بعضیاشون خیل محترمانه گفتن دیگه فایده ای نداره
اما این نفر آخر متحولم کرد با یه صدای نمیه دلنشین و آرامی گفت فایده نداره
گفتم ما هیچ کدوم مطالعه نکرده بودیم چرا اونا قبول شدن من نه!؟
گفت این دیگه به استعدادت بر میگرده شاید اونا استعدادشون از تو بیشتر بوده !!!!!!!!
یعنی تمام معادلات گذشته و آیندم و خراب کرد …… خلقتم و زیر سوال برد……..
من، استعداد، کی، کجا، چی، چرا؟؟؟؟؟؟ اینها کلمات ذهن من بود تا یک ساعت
البته قبول دارم هرکسی یه استعدادی داری اما تا حالا عمیقا بهش فکر نکرده بودم …….
خلاصه به این نتیجه رسیدم که تقصیر من نبوده تقصیر استعدام که کمتر از بقیه است……
آخ خدا یا ببین با این همه لطف و محبتی که به آدما داری یوقتایی همین آدم به یه جایی می رسه که نعوذبالله به عظمت خلقتت شک می کنند
خدایا ببخشم به خاطر مزخرفاتی که گفتم
فقط خودت خود خودت ………
الهی شکر که تو هستی …..خدا
#تولیدی
#به_قلم _خودم
جوانی رفت و آقایم نیامد
توانم رفت و مولایم نیامد
کجا روی آورم آنجا تو باشی
از آن ترسم که روزی آید آن مرد
که من باشم کمی خاکستر سرد
بیا مولا دلم غمگین و خسته است
روان و روح من در زیر ضربه است
کجا روی آورم آنجا تو باشی
کجا غم را برم غمخوار تو باشی
تویی حلال راز های نهانم
تویی مشکل گشای حرف هایم
نگو شاید بیایم شایدی نه
بگو هرجا که هستی تا بیایم
دلم آرامشی خواهد خدایی
که کس جز تو ندارد این صفاتی
#تولیدی
#به_قلم_خودم
98/5/23
دلا آرامم بیا بامن کمی از غصه هایم گو
دلم تنگ است از دلتنگی این روزگاران ها
برایت من دعا کردم، بیایی در کنار من
کسی آمد به شرح دل و گفت و رفت این را که
تو باش آنی که باید بود، دلاآرامت خودش آید
98/5/16
#تولیدی
#به_قلم_خودم
سلام
اینجافضایی است برای حرف های پر از حرف من
اینجا قرار است پر شود از روز مرگی های سیاه سفید من……
با من بمان تا بشنوی حرف های پر از حرفم را
و ببینی روز مرگی های سیاه و سفید فرهنگی ام را
و اما روز مرگی های فرهنگی من ……
امروز در مطلبی خواندم : روزمرگی چیزی نیست جر تکرار روزها بدون هیچ امید و اشتیاقی که باعث می شود انرژی و شادمانی خود را در دراز مدت از دست بدهیم
اما روز مرگی های من از جنس نا امیدی نیست من روز هایم را بدون هیچ امید و اشتیاقی سر نمی کنم ،برعکس روز های من پر است از امید و آرزو ،شوق و اشتیاق
اما این آدم های پر از خالی اطرافم هستند که تمام تلاششان را خواسته یا ناخواسته به رخ می کشند تا شادمانی امید و اشتیاق را در دلم آشوب کنند
خیالتان ناراحت …. من امید وار تر از آنم که سر خم کنم در برابر باد ناملایمات ذهن پر از تشویش شما
خیالتان ناراحت…… دلم قرص است به خدایی که آن بالا بالا ها در انتظار آن نشسته است تا شاید شما به خود آیید و
کمی ذهنتان در گیر امثال ما شود ….. یادتان بیاید که ما همان جوان هایی هستیم که وعده داده شده ایم ..
و اما خیالتان راحت راحت ما کاری به میز هاو صندلی هایتان نداریم ما فقط ذهنتان را نشانه رفته ایم به امید بیداریش ….
سلام اقا ارادتمند همیشگی شما…….. هستم یادتان هست؟
چند روز پیش که خدمتان بودم دیدید چه اتفاقی افتاد ؟
نپرسید کدام روز و کدام اتفاق که می دانم از تمام ماجرا با خبر هستید و به روی مبارک نمی آورید
می دانم تمام وقتی که آنجا بودم همه حواستان به من و کار هایم بود ….
اگر بگویید نه با ور نمی کنم مگر اینکه بخواهید بگذرید نه آقای…… خواهش می کنم از این موضوع به همین راحتی نگذرید
حتما می پرسید مگر چه شده؟
شما به روی من نیاوردی شاید خودم بفهمم و برایم نشانه ای فرستادی …… کدام نشانه ؟ شما خودتان آنجا بودید که خانمی هراسان آمد مهر های من را بر داشت و رفت یادتان نیست …… دیدید چقدر تلاش کردم تا به رهگذران از مقابلم بفهمانم که مهر ندارم و بی مهر نماز می خوانم …….
این نشانه نبود…….. چهار رکعت نماز بدون مهر یعنی چی ؟ چرا باید در همان رکعت اول مقابل چشمان همه مهر های مرا اشتباهی بردارد و برود و کسی هم متوجه نشود …. شما از حال پریشان من خبر داشتید و با این نشانه ناراحتی خودتان را اعلام کردید
من قبل از سفرم گفته بودم از پس این اتفاق و امتحان بر نخواهم آمد ……. حتی با خدا هم اتمام حجت کردم…. ببخشید لحنم بی ادبی است اما باور کنید به خدا هم گفتم نمی توانم ، خواهش کردم ، التماس کردم …. من را در این امتحان قرارندهد همراه …….. نکند حتی تا آخرین لحظه حاضر بودم از خیر این سفر و اتفاقات خوشی که در راه بود و آینده ای که برایم مهم بود بگذرم و در این امتحان قرار نگیرم
آقای ….. حالا شما بگویید این حق من است که از خودم دفاع کنم یا نه…….
ادامه دارد……………..