اولین کارگاه آموزشی وبلاگ نویسی باهدف آسیب شناسی این فضا و نقد وبررسی وبلاگ های فعال همچنین برطرف کردن اشکالات صفحه جدید کوثربلاگ در اصفهان برگزار شد.
در این گارگاه وبلاگ نویسی که باحضور دکتر طایی زاده مسول دفتر فن آوری و اطاعات حوزه علمیه خواهران برگزارشد؛ آقای جلیلی صفت مسئول کوثربلاگ به نکات بسیار مهمی اشاره کرد و گفت:وبلاگ نویسی مساوی است با نویسندگی ،یک طلبه در مرحله اول باید یک نویسنده خوب و توانا باشد .
وی در اولین workshop کوثر بلاگ، ویژه اعضای این سامانه در اصفهان خاطر نشان کرد : هر وبلاگ نویسی برای تولید محتوا باید اصول و قوانین نگارش را کاملا رعایت کند وبه قوانین نوشتاری آشنا باشد. جلیلی صفت در ادامه گفت:نوشتن از یاداشت روزانه شروع می شود ؛ سعی کنید هرشب چیزی بنویسید حتی اگر نمیدانید که چه بنویسید در صفحه سفید کاغذ بنویسید نمی دانم . وی در این زمینه کتاب مسافر کوچولو با ترجمه احمد شاملو و پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی راجهت مطالعه طلاب معرفی کرد.
مسئول سامانه کوثر بلاگ همچنین افزود: طلبه باید به دو سلاح قلم و بیان مسلح باشد ؛ چه بساافرادی که مبلغان بسار خوبی هستنند و بیان زیبایی دارند اما در قلم و نوشتن تبحری ندارد و این یک ضعف بزرگ است.
جلیلی صفت به تعین هدف دروبلاگ نویسی اشاره کرد و گفت:یک طلبه کارشناس علوم دینی که رویکرد مذهبی دارد باید هدف مشخصی از وبلاگ نویسی داشته باشد بنابر این بلاگ یک طلبه از نظر محتوا باوبلاگ یک فرد عامی باید متفاوت باشد.
وی بابیان اینکه وبلاگ نویس صادقانه می نویسد گفت:طلبه صادقانه می نویسدو از هر کسی الگو برداری نمی کند چرا که چگونه نوشتن و ازچه نوشتن بسیار مهم است و برای این کارباید ایده های روزانه را ثبت کرد و قبل از نوشتن یک پست ، یک پیش نویس داشتن بسیار مفید است و به بهتر نوشتن کمک می کند .
وی افزود :ثابت قدم بودن در وبلاگ نویس بسیارمهم است . بعضی ار وبلاگ نویسان شاید هر هفته به وبلاگ خو سر می زنند اما بعد از مدتی هرچند وقت یکبار سراغ وبلاگ که این کار اشتباه است زیرا مخاطب باید ازحضور نویسنده وبلاگ مطلع باشد اگر چند روز بنویسیم و به هر دلیلی چند روز به وبلاگ سری نزنیم مسلما مخاطب خود را از دست خواهیم داد.
نگاه خلاقانه به موضوع از دیگر مطالبی بود که جلیلی صفت به آن اشاره کرد و گفت: وبلاگ نویس نباید در کلیشهقرار بگیرد. خلاقیت داشتن و نگاه خلاقانه به موضوع ها یکی از نکات بسیار مهم در این کار است. وی همچنین به کو تاه نویسی اشاره کرد و افزود: کوتاه نویسی یک هنر است ، مخاطب امروزی فرصت خواندن مطالب طولانی را ندارد بنابر این از گذاشتن مطالب طولانی ،سطحی و بخصوص کپی پیس خود داری شود.
وی در پایان به امانت داری اشاره کرد و گفت: حق کپی رایت از حمله وظایفی است که طلاب باید آن را رعایت کنند.
مسئول دفتر فناوری اطلاعات حوزههای علمیه خواهران در اولین اولین workshop کوثر بلاگ، ویژه اعضای این سامانه در اصفهان با اشاره به اینکه کوثر بلاگ ، به عنوان بزرگترین تجمع وبلاگ نویسان دینی است؛گفت:کوثر بلاگ تلاش کرده است با فراهم نمودن امکان وبلاگ نویسی ، برای بانوان طلبه زمینه را جهت تولید محتوای دینی فراهم نماید.
علی طائیزاده سامانه کوثر بلاگ را فضای مناسب برای تبلیغ دانست و گفت :طلاب می توانند از این امکانات استفاده کرده و مطالب تبلیغی خود را در معرض دید علاقمندان قرار دهند.
وی همچنین از شبکه کوثر نت به عنوان پرتال تجمیع خدمات طلاب یاد کرد و اظهار داشت: دفتر فناوری اطلاعات حوزههای علمیه خواهران به منظور تسهیل دسترسی طلاب به سامانههای نرم افزاری مورد نیاز و سهولت ارائه خدمات به طلاب گرامی در سراسر کشور، اقدام به راهاندازی شبکه تجمیع خدمات کوثر نت نموده است که تا کنون هیچ دانشگاهی ن
طائی زاده خاطر نشان کرد: با توجه به اینکه امروزه بسیاری از مردم بیشتر وقت خود را در اینترنت هستنند، طلبه وظیفه شرعی دارد که علاوه بر منبر و…. حوزه تبلیغ خود را به اینترنت نیز تغییر دهد. وی افزود: در حال حاضر اینترنت بهترین فضا برای تبلیغ است.
مسئول دفتر فناوری اطلاعات حوزههای علمیه خواهران از طلاب خواست تا با پشتکار خود به صورت جدی تر از این فضا استقاده نموده و به تولید محتوای دینی اثرگذار بپردازند.
از دیدگاه قرآن، همه نوزادان با فطرتی خدایی پا به عرصه گیتی می گذارند ودر وجود خویش، اعتقاد به موجودی برتر را احساس می کنند. آنان در سال های تحول جسمی وفکری خود، با توجه به محدودیت های شناختی، بینشی خام و ساده از این مفهوم اساسی به دست می آورند؛ بینشی که خود را در پرسش های مربوط به خداوند، آفرینش، نیروهای معنوی چون فرشتگان ومفاهیمی ماورایی مانند بهشت وجهنم و دیگر مفاهیم دینی نشان می دهد.
فرزند پروری یکی از مهم ترین وپیچیده ترین مسئولیتی است که والدین بر عهده دارند. در این میان، یکی از دشوارترین ودر عین حال لذت بخش ترین کارها، آموزش مفاهیم دینی وآشنا ساختن کودک با مسائل معنوی است. در این میان معرفی خداوند به منزله اصلی ترین وماندگارترین مفهوم دینی، جایگاه ویژه ای دارد که ناآگاهی والدین، گذار موفق از این مرحله حساس را با مشکلاتی روبرو می کند. حتما با سوالات معنوی کودک خود مواجه شده اید و حتی گاهی احساس اینکه نمی دانید چه جوابی به فرزند خود بدهید به شما دست داده است. مطالعه کتاب حاضر به شما کمک می کند، تا هر چه بهتر بتوانید به سوالات کودک خود جواب دهید.
در نوشته حاضر نویسنده کوشش کرده است تا با گردآوری اطلاعات دینی وروان شناختی در این زمینه، شما را با دنیای کودکتان بیشتر اشنا کند و جایگاه مفهوم خدا را از نگاه کودکان بررسی کند. در این کتاب می خوانید:
*آثار خداشناسی در زندگی کودکان
*افزایش علاقه به خداوند
*پرورش احساس مسئولیت در قبال خداوند
*برخورداری از سلامت روان
*فهم کودکان از خداوند
*ایمان در دوران کودکی
*تصور کودک از مفهوم قداست خداوند
*فهم کودکان از کتاب خداوند
*وظائف ما در قبال فهم خام کودکان
*قوانین وراهکارهای معرفی خدا به کودکان
*قوانین معرفی خدا به کودکان
*تکیه بر تمایلات فطری کودک
*توجه به فضای روان شناختی مخاطب
*استفاده از موقعیت های گوناگون
*راهکارهای معرفی خدا به کودک
*به فرزندان خود تفکر بیاموزیم
*عبادت خانوادگی داشته باشیم
*پرسش های دینی بایسته ها وپاسخ ها
*کودکان پرسشگر
*بایسته های پاسخ گویی به سوالات کودکان
*پاسخ به برخی سوالات دینی کودکان
*خدا کجاست؟
*خدا کیست؟
*آیا خدا در آسمان است؟
*چه کسی در جهان قوی تر است؟
برای تهیه این کتاب می توانید با شماره 32900882-025 ارتباط بر قرار کنید
اکنون که قلم به یاریم شتافته است تا به دور از حصار قصه پر غصه فراق را برای امام خوبی هایم بسرایم بگذار تا از دلتنگی های کودکانه ام برایش بگویم
دلتنگی بچه های شهدایی که به امید برگشت پدری شب را به روز و روز را به شب می رساندند.
تفریبا سال اخر جنگ 9 ماهی می شد که پدرم به خانه نیامده بود بی قرار بودم و ناآرام گاهی آنقدر مادرم را اذیت می کردم که مرا به خانه همسایه دیوار به دیوارمان می فرستاد تا با فاطمه کوچولو بازی کنم .آن روز مادرم خیلی خسته بود در حیاط کوچک خانه مان راه می رفت و با تسبیح آبی رنگش سر به آسمان می برد و به گمانم چیز های به خدا می گفت هرچه بود من نمی شنیدم فکر کنم مادرم با خدا در گوشی حرف می زد….
من به خانه فاطمه کوچولو رفتم اما ناراحت بودم نمی دانستم چه اتفاقی افتاده که مادرم این قدر بی تابی می کند با خودم فکر کردم و از خاله زهرا مادر فاطمه کوچولو قلم و کاغذ خواستم خاله زهرا من را داخل اتاق احمدآقا برد و گفت اینجا کاغذ و قلم هست اما مواظب باش به وسایل عمو احمد دست نزنی .
یه کاغذ مچاله شده ای را بر داشتم و کمی صافش کردم و با خود کار قرمز روی آن نوشتم:
امام عزیزم سلام
الان یک سالی است که بابا به خانه نیامده است و من دلم برایش خیلی تنگ شده مامان هم خیلی ناراحت است و چند روزی است که در حیاط راه می رود و نمی دانم چه چیزی در گوش خدا می گوید از شما خواهشی دارم دفعه قبلی که به دیدارتان آمدم شما دستی به سر من کشیدید و گفتید “پدرت برای نابودی دشمن به جنگ رفته است تو باید صبر کنی تا پدرت برگردد. امام عزیزم لطفا اگر می شود به بابایم بگویید به خانه بیاید و مادرم را از دلتنگی درآورد.
به خانه برگشتم و از بین پاکت های مادر پاکت کوچکی برداشتم و دوان دوان به بقالی حسن آقا رفتم
از لابلای مشتری های حسن آقا خودم را به جلو رساندم گفتم : سلام این نامه را به پستچی بدهید تا به امام برساند حسن آقا طبق معمول نگاهی به آدرس روی پاکت کرد و با تعجب اشک از گوشه چشمش جاری شد پرسیدم آدرس را اشتباه نوشتم ؟؟؟ صورتش را از من برگرداند و گفت نه دخترم درست درست نوشتی مادرت هم می داند که این نامه را برای امام نوشتی ؟ گفتم نه چند روزی است که مامان دلش گرفته فکر کنم برای بابا دلتنگ شده است …..
حسن آقا نامه را در دخل مغازه گذاشت و گفت برو دخترم تا پستچی آمد نامه ات را می دهم ببرد. من هم که از خوشحالی بال در آورده بودم به خانه خاله زهرا رفتم مادرم هم آنجا بود از نبود من نگران شده بود پرسید کجا رفتی بودی دختر؟؟؟ گفتم چی شده مامانم با عجله دستم رو گرفت و به خانه اعظم خانم همسایه طبقه پایین برد مامان با خاله زهرا و فاطمه کوچولو با مفاتیح و قرآنشون باهم از خونه بیرون رفتنند و نفهمیدم چی شد؟؟
وقت گذشته بود هر چی از اعظم خانم می پرسیدم چرا مامانم هنوز نیومده؟ جوابی بهم نمی داد انگار اتفاق خاصی قرار بود بیفته
کلافه شده بودم اعظم خانم که حال و حوصله من را نداشت تلویزیون کوچکش را با هزار زحمت روشن کرد و با برفک های زیاد این کانال و آن کانال می کرد به یک کانال که رسید روی زمین نشت و قرآنش را برداشت نماز خواند و قرآن خواند …….
نمی دانم چه شد اما اعظم خانم آنقدر نماز و قرآن خواند که پای تلویزیون بیهوش شد……
فردای آن روز همه همسایه ها سیاه پوشیده بودند حتی حسن آقای بقال آن روز پستچی هم به محله ما نیامد …. فکر کنم آدم خیلی بزرگی پیش خدا رفته بود که همه ناراحت بودند……..
واما امروز …….
آقا جان از آن سال به بعد پدرم رفت و هر گز برنگشت شما هم بیست و چند سالی است که رفتی و دیگر دست نوازشی برسرم نکشیدی فکر کنم نامه آخر من را هم ندیدی اگر دیده بودی حتما پیامم را به بابا می رساندی ….
امام عزیزم دل تنگ شده ام برای آن روز هایی که بر دوش دایی جانم به استقبالتان می آمدم و به زور جمعیت روی سر مردم خودم را به شما می رساندم یادت هست؟؟؟
امامم آن روز ها چون تو بودی نبود پدرم را حس نمی کردم اما امروز بعد از چند سال نه پدر هست و نه امامم نمی دانم توان دیدن نبودن ها را دارم یا نه؟؟؟؟؟ دلم برای آن روز هایی که هم پدر داشتم و هم امام خیلی خیلی تنگ شده است……