سید نعمت الله جزائری در كتاب انوار نعمانیه مینویسد: یكی از دوستان مورد اعتماد و عادلم گفت با خود فكر كردم كه در حدیث وارد شده هر كس دو ركعت نماز او قبول شود عذاب نمیشود. تصمیم گرفتم به مسجد كوفه بروم در آنجا دو ركعت نماز با حضور قلب بخوانم و خود را از وساوس شیطان خالی نمایم، ناگاه به خاطرم گذشت كه مسجد كوفه مناره ندارد، اگر كسی بخواهد منارهای برای آن بسازد از كجا سنگ و گچ تهیه كند، بالاخره به فكرم رسید كه از فلان محل بهتر میشود، تهیه نمود، كمكم تعیین كردم كه در چند روز این مناره تمام میشود و سر مناره را چگونه میسازند.
همینكه دو ركعت نماز تمام شد. متوجه شدم من هم از ساختمان مناره فارغ شدهام. فهمیدم به مسجد كوفه آمدم برای ساختن مناره نه برای دو ركعت نماز با حضور قلب.[1]
[1] . پند تاریخ، ج5، ص221.
روزی پدرم میخواست نماز جماعت بخواند. منهم جزء جماعت بودم ناگاه مردی به هیئت دهاتی وارد شد. از صفوف عبور كرد تا صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت. مؤمنین از این كه یك نفر دهاتی در صف اول ایستاده ناراحت شدند.
سید هاشم امام جماعت مسجد «سردوزك» بعد از نماز منبر رفتند. در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز فرمودند: روزی پدرم میخواست نماز جماعت بخواند. منهم جزء جماعت بودم ناگاه مردی به هیئت دهاتی وارد شد. از صفوف عبور كرد تا صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت. مؤمنین از این كه یك نفر دهاتی در صف اول ایستاده ناراحت شدند. او اعتنایی نكرد و در ركعت دوم در حال قنوت، نمازش را فُرادا كرد و نمازش را به تنهایی به اتمام رساند. همان جا نشست و مشغول نان خوردن شد. چون نماز تمام شد مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض كردند او جواب نمیداد. پدرم فرمود: چه خبر است؟ گفتند: مردی دهاتی و جاهل به مسجد آمد و در صف اول پشت سر شما اقتدا كرد. آنگاه وسط نماز قصد فُرادا كرده و پس از اتمام نماز، نشسته نان میخورد. پدرم به آن شخص گفت چرا چنین كردی؟ در جواب گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟ پدرم گفت كه در حضور همه بگو؟ گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینكه از فیض نماز جماعت با شما بهرهمند شوم. چون اقتدا كردم، دیدم شما در وسط حمد از نماز بیرون رفتید و در این حال واقع شدید كه من پیر شدهام و از آمدن مسجد عاجز شدهام، الاغی لازم دارم پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خری را انتخاب كردید. و در ركعت دوم در خیال تدارك خوراك و تعیین جای او بودید. من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم، لذا نماز خود را تمام كردم این را بگفت و رفت. پدرم بر سر خود زد و ناله كرد و گفت: این مرد بزرگی است او را بیاورید: من با او كار دارم. مردم رفتند كه او را بیاورند ناپدید گردید، و دیگر دیده نشد.[1]
[1] .راهنمای سعادت، ص152.
الهی! عرفهام، باحسین علیهالسلام از عرفات کوچ کرد و رحل اقامت در کربلاگزید؛ پس تو رامی خوانم به زبانی که امامم حسین علیهالسلام در روز عرفه و در ودایش با سرزمین عرفات خواند.
الهی تو را میخوانم، با اشکهایی که به ترنم آخرین نوای آسمانی مولایم حسین علیهالسلام در روز عرفه، بر صورت شرمسارم روان شده است.
الهی! تو را میخوانم به پاکی و خلوص بندگی در صحرای عرفات، به تکاپوی حاجیان؛ آنگاه که جان مشتاق را برای لقای تو روانه آسمان زلال عرفه میکنند.
خدای من! دلم برای آشنایی و آشتی با تو، بیتابتر از همیشه است و تنها داراییام در پیشگاه تو، دعایی است که به آن وعده اجابت دادهای.
چگونه تو را دریابم و کدام باد موافق، این خس دورافتاده از آستانت را به کوی شناخت و دلدادگی به تو رهنمون میسازد؟
الهی! تو نوری؛ آشکارتر از آنی که به مدد آثار خلقتت، شناخته شوی.
تو نوری و روشنتر از آنی که در پناه سایه درآیی.
خدای من! چه وقت از دیدهام نهان شدی تا برای اثبات بودن تو، دست به دامن برهان و استدلال ببرم؟
تو آنقدر ظاهری که رسیدن به تو از راه مشاهده آثارت، راه دراز پیمودن و به بیراهه رفتن است. پس خدای من! چنان به عشق خود مرا بنواز و یاریام کن تا دیدهام؛ به فراتر از نشانههایت دل مشغول دارد و از درک نور تو که آفاق را روشن کرده، بازنماند.
بارالها! چنان خود را به من بنما که بیواسطه و با شهود قلب، شیفته جمال نورانی تو شوم.
آمده بودند تا گرد کعبه عشقت طواف کنند. آمده بودند که جان بشویند در چشمه های روشن زمزم. آمده بودند زلال شوند. گرداگرد حرم، تو را فریاد بزنند و به ربوبیت تو بار دیگر اعتراف کنند و جان خسته خویش را در نورانیت محض تو غسل دهند.
چه عاشقانه غرق در ستایش تو بودند؛ از خویش رها و به تو پیوسته. می دانستند پس از سرگردانی هایشان، امواج بی کران عنایتت، آنها را در برمی گیرد. آمده بودند از خویشتن رها، تا به وسعت تو بپیوندند، تا از زمزم مهر تو بنوشند؛ در مقام ابراهیم بایستند و دو رکعت نماز شکر بگذارند.
در روز نهم مردادماه 1366 شمسي برابر با ششم ذيحجّه سال 1407 قمري، هزاران زائر ايراني و تعدادي از زائران ديگر کشورهاي اسلامي در مکه معظّمه و خانه خدا، در حال انجام فريضه الهي برائت از مشرکين بودند که به دست ماموران دولت وهابي عربستان سعودي مورد تهاجم وحشيانه قرار گرفته و به شهادت رسيدند.
زائران خانه خدا، مراسم برائت را همه ساله با الهام از تعاليم اسلام و قرآن برگزار ميکنند و در آن، ضمن دعوت مسلمانان به اتحاد، بيزاري خود را از دشمنان اسلام به ويژه آمريکا و رژيم صهيونيستي اعلام ميدارند. بر اثر اين يورش بيرحمانه در خانه امن الهي، چهارصد نفر از حُجّاج ايراني به شهادت رسيده و بيش از هزار نفر نيز زخمي شدند. حمله به زائران خانه خدا نشان داد که سردمداران وهابي عربستان، نه تنها لياقت خدمت به حرمين شرفين در اين کشور را ندارند، بلکه براي اثبات سرسپردگي خويش حاضرند احکام مُحکم الهي را نيز زير پا بگذارند.
برگزاري مراسم برائت از مشرکين در جريان اجتماع بزرگ و پرشکوه حجّ، تاثير آن را دوچندان ميکند. با توجه به اين اهميت، رهبر کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري، حضرت آيتاللَّه خامنهاي، همه ساله بر انجام هرچه باشکوهتر مراسم برائت از مشرکين تاکيد داشته و دارند. روز ششم ذیحجه سال 1366 (ه . ش ) ، حاجیان ایرانی به همراه برخی از حجاج سایر کشورها که به صف ایرانیان پیوسته بودند ، راهپیمایی عظیم برائت از مشرکین را در مکه معظمه آغاز کردند .حجاج بیت الله الحرام در این راهپیمایی باشکوه ضمن اظهار تنفر از آمریکا و اسرائیل ، از همه کافران و مشرکان اعلام برائت نموده ، مسلمانان سراسر جهان اسلام را به اتحاد ویکپارچگی ، جهت مبارزه بی امان با سلطه قدرتهای شیطانی ، در راس آنان شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار ، دعوت نمودند. گویی در و دیوار شهر مکه و ملائکه آسمان ، همصدا با حجاج شعار می دادند .
عرب و عجم ، مبهوت و مسحور این طنین الهی شده بودند . راهپیمایان ، پس از استماع پیام تاریخی رهبرانقلاب اسلامی حضرت امام خمینی ( ره) ، با شعار الله اکبر ، لا اله الا الله و مرگ بر آمریکا برای ادای نمازمغرب روانه حرم شدند .
پس از طی مسافتی ، در حالی که جلوی جمعیت عظیم راهپیمایان ، زنان و گروهی جانبازان در حرکت بودند ، ناگهان ستونهایی از نظامیان آل سعود هویدا شد . آنان لحظه ای بعد ، به طرف صفوف حمله کردند و با باطوم بر سرو روی زائران بی گناه کوبیدند . این گروه ازیک سو ، و گروه دیگری نیز از بالای پله ها و ساختمانها ، سنگ و آجر ، آهن ، شیشه و بلوک سیمانی بر سر و روی مردم می ریختند . پس از آن ، شلیک گازهای سمی و خفه کننده آغاز شد و به دنبال آن رگبار گلوله ها به قصد کشتن راهپیمایان برائت ازمشرکین به سوی آنان سرازیر گردید و پیکرهای پاک آسمانی که جرمشان اعلام برائت و بیزاری از آمریکا ، اسرائیل و ایادی ناپاک آنها بود ، درخاک و خون غلتیدند .
چادرها از سر زنان افتاد ، افراد زیادی به زیر دست و پا له شدند و عده ای به وسیله گازهای خفه کننده و رگبار گلوله ها، به شهادت رسیدند . این جنایتکاران حتی به آمبولانسهای حامل مجروحان نیز یورش می بردند و مانع از جمع آوری آنان می شدند . این جنایت در جمعه خونین مکه ، به قدری فجیع بود که برای مرتکبان و بانیان آن ، جز لکه های ننگ ابدی در صفحات تاریخ و فضاحت و رسوایی نزد ملتها ، اثری باقی نگذاشت .
این حادثه جانسوز ، که وصف و شرح آن در کلام نمی گنجد ، نه تنها قلب مسلمانان جهان ، که دل آزادگان دنیا را نیز به درد آورد و همه را در عزا و ماتمی بزرگ فرو برد . لیکن به قول امام عزیزمان ، خمینی کبیر : ما در عین حال که شدیداً متأثر و عزادار از این قتل عام بی سابقه امت محمد صلی الله علیه و آله و پیروان ابراهیم حنیف و عاملین به قرآن کریم گردیده ایم ، ولی خداوند بزرگ را سپاس می گزاریم که دشمنان ما و مخالفین سیاست اسلامی ما را از کم عقلان و بی خردان قرار داده است . چرا که خودشان هم درک نمی کنند که حرکتهای کورشان ، سبب قوت و تبلیغ انقلاب و معرفی مظلومیت ملت ما گردیده است و درهر مرحله ای سبب ارتقای مکتب و کشورمان را فراهم کرده اند… »
با این همه زیبایی چه اصراری بر بی حجابی!!؟؟
ببین با این چادر چقدر ناز شده ای!
با این چادر فرشته ها نظار گر تو هستند
با این چادر خدابه تو لبخند می زند
لبخند فرشته ها را می بینی؟ با لبخند خدا آنها هم می خندند
صدای ملک و ملکوت را می شنوی ؟ همه برای تو دست می زنند
در میان این همه لبخند،می دانی خدا در گوش فرشته هاچه می گوید؟؟
به این بنده های نازم افتخار می کنم
کمی آن طرف تر هم صدای شیطان می آید می دانی چه می گوید؟؟
شیطان می گوید: دوباره قدرت خدا بر من غلبه کرد
شیطان هنوز با خود کل کل می کند و بالا و پایین می رود می دانی چرا؟
با این حجاب تو نفس شیطان بند آمده نمی تواند فریاد بزند
شیطان دلش می خواهد دادبزند: اسیر من باش نه عزیز خدا
پس بیا عزیز خداباشیم نه اسیر شیطان