موضوع: "شعر"
جوانی رفت و آقایم نیامد
توانم رفت و مولایم نیامد
کجا روی آورم آنجا تو باشی
از آن ترسم که روزی آید آن مرد
که من باشم کمی خاکستر سرد
بیا مولا دلم غمگین و خسته است
روان و روح من در زیر ضربه است
کجا روی آورم آنجا تو باشی
کجا غم را برم غمخوار تو باشی
تویی حلال راز های نهانم
تویی مشکل گشای حرف هایم
نگو شاید بیایم شایدی نه
بگو هرجا که هستی تا بیایم
دلم آرامشی خواهد خدایی
که کس جز تو ندارد این صفاتی
#تولیدی
#به_قلم_خودم
98/5/23
دلا آرامم بیا بامن کمی از غصه هایم گو
دلم تنگ است از دلتنگی این روزگاران ها
برایت من دعا کردم، بیایی در کنار من
کسی آمد به شرح دل و گفت و رفت این را که
تو باش آنی که باید بود، دلاآرامت خودش آید
98/5/16
#تولیدی
#به_قلم_خودم
سلام
اینجافضایی است برای حرف های پر از حرف من
اینجا قرار است پر شود از روز مرگی های سیاه سفید من……
با من بمان تا بشنوی حرف های پر از حرفم را
و ببینی روز مرگی های سیاه و سفید فرهنگی ام را
و اما روز مرگی های فرهنگی من ……
امروز در مطلبی خواندم : روزمرگی چیزی نیست جر تکرار روزها بدون هیچ امید و اشتیاقی که باعث می شود انرژی و شادمانی خود را در دراز مدت از دست بدهیم
اما روز مرگی های من از جنس نا امیدی نیست من روز هایم را بدون هیچ امید و اشتیاقی سر نمی کنم ،برعکس روز های من پر است از امید و آرزو ،شوق و اشتیاق
اما این آدم های پر از خالی اطرافم هستند که تمام تلاششان را خواسته یا ناخواسته به رخ می کشند تا شادمانی امید و اشتیاق را در دلم آشوب کنند
خیالتان ناراحت …. من امید وار تر از آنم که سر خم کنم در برابر باد ناملایمات ذهن پر از تشویش شما
خیالتان ناراحت…… دلم قرص است به خدایی که آن بالا بالا ها در انتظار آن نشسته است تا شاید شما به خود آیید و
کمی ذهنتان در گیر امثال ما شود ….. یادتان بیاید که ما همان جوان هایی هستیم که وعده داده شده ایم ..
و اما خیالتان راحت راحت ما کاری به میز هاو صندلی هایتان نداریم ما فقط ذهنتان را نشانه رفته ایم به امید بیداریش ….
ای احمدیان به نام احمد صلوات
هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرورست
پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
میلاد پیامبر مهربانی و هفته وحدت مبارک باد.
حافظ:
هردم بهخون ديده چه حاصل وضو،
چونيست بیطاق ابروی تونماز مرا جواز
***
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت كه محراب به فریاد آمد
***
میترسم از خرابی ايمان كه ميبرد
محراب ابروی تو حضور نماز من
***
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نياز
تا تو را خود ز ميان با كه عنايت باشد
***
ای كبك خوش خرام كجا ميروی بايست
غــرّه مشـو كه گربـهی زاهــد نماز كرد
***
چون نيست نماز من آلوده نمازی
در ميكده زان كم نشود سوز و گدازم
***
خوشا نماز و نياز كسی كه از سردرد
به آب ديده و خون جگر طهارت كرد
***
طهارت ارنه به خون جگر كند عاشق
به قول مفتی عشقش درست نيست نماز
***
نمــاز درخــم آن ابــــروان محـرابی
كسی كند كه به خون جگر طهارت كرد
***
نماز شام غريبان چو گريه آغازم
به مويههای غريبانه قصّه پردازم
***
هر آن كسی كه درين حلقه نيست زنده به عشق
بر او نمرده به فتــوای من نماز كنيد
***
آفرين بر دل نـرم تو كه از بهر ثــواب
كشتهی غمزهی خود را به نماز آمدهای
***
خوشا نماز و نياز كسي كه از سر درد
به آب ديده و خون جگر طهارت كرد.
***
شیخ بهایی:
مستان كه گام در حـرم كبـریا نهنــد
یك جام وصل را دو جهان در بها نهند
سنگی كه سجده گاه نماز ریای ماست
ترســم كه در تـرازوی اعمـال ما نهند
***
بر درگه دوست هر كه صادق برود
تــا حــشر زخـاطرش علایـق بـرود
صد ساله نمــاز عــابد صومعه دار
قــربـان ســر نیــاز عــاشـق برود
پروین اعتصامی:
بسی به خانه نشستیم و دامن آلودیم بیا رویم به مسجد، نماز كنیم
فخرالدّین عراقی:
مستی كه خراب ره عشق است، در این ره
خواب خوش مستیش همه عین نماز است
***
در كوی خرابات كسی را كه نیاز است
هشیاری و مستیش همه عین نماز است
صائب:
حفظ صورت میتوان كردن بهظاهر در نماز
روی دل را جانب محراب كردن مشكل است
***
حضور خاطر اگر در نماز معتبر است
امید ما به نماز نكرده بیشتر است
***
طاعت ما نیست غیراز شستن دست از جهان
گر نماز از ما نميآید وضـویی ميكنیم
عطّار:
عاشقان چون به هوش باز آیند پیش معشوق در نماز آیند
***
تــا در اوّل پاكبــازی نبودت این سفر كردن نمازی نبودت
***
ذرّه ای دوستـــــی آن دمساز بهتر از صد هزار ساله نماز
***
كسی كه سر كشد از طاعت تو یك سر موی هبا شمـر نماز وی و هدر روزه
خواجوی كرمانی:
این جا نماز زنده دلان جز نیاز نیست و آن را كه در نیاز نبینی نماز نیست
***
من در نیاز بودم و اصحاب در نماز لیكن نیاز من همه عین نماز بود
***
پیش عاقل نیاز چیست؟ نماز نزد عاشق نماز چیست؟ نیاز
***
كجا بود من مدهوش را حضور نماز كه كنج كعبه ز دیر مغان ندانم باز
***
هر آن نماز كه كردی به كنج صومعه خواجو
رضای دوست به دست آر ور نه جمله قضا كن
سنایی:
در طریقت كجا روا باشد دل به بتخانه رفته، من به نماز
***
آن نمازی كه عادتـی باشد خـــاك باشد كه باد بر پاشد
سعدی:
نماز شام قیامت به هوش باز آید
كسی كه خورده بود ميز بامداد الست
***
كافر و كفر و مسلمان و نماز و من و عشق
هر كسی را كه تو بینی به سر خود دینی است
***
كلید در دوزخ است آن نماز كه در چشم مردم گزاری دراز
***
تو هم پشت بر قبله ای در نماز گرت در خدا نیست روی نیاز
نظامی:
زر كه ترازوی نیاز تو شد فاتحهي پنج نماز تو شد
شیخ محمود شبستری:
تو تا خود را به كلّی در نبازی نمازت كی شود هرگز نمازی؟
مولوی: (مثنوی)
باد خشم و باد شهوت باد آز برد او را كه نبود اهل نماز
***
این نماز و روزه و حجّ و جهاد هم گواهی دادن است از اعتقاد
***
كاین نمــازم را میامیز ای خدا با نمــــاز ضالین و اهــل ریــا
***
از برای چارهي این خوفها آمد انــدر هر نمازی اهدنــا
مولوی: (دیوان شمس)
نماز شام چو خورشید در غروب آید ببندد این ره حس، راه غیب بگشاید
***
چو نماز شام هر كس، بنهد چراغ و خوانی
منم و خیال یاری، غم و نوحه و فغانی
***
وضو زاشك بساز و نماز كن به نیاز
خراب و مست شو ای جان ز بادهی ازلی
***
ای زاهـــد شبخیز تو مغرور نماز بیرون ز نماز روزگاری دگر است
***
تا با تو بوم، مجاز مـن عیـن نماز چون بی تو بوم، نماز من جمله مجاز
فردوسی:
چنان بر دل هر كسی بود دوست نمــاز شــب و روزه آییــن اوست
***
و زآن پس بیامـد به جـای نمـاز هميگفــت با داور پـــاك راز
***
ز لشـكر بشــد تا به جــای نماز ابـا كـــردگــــار جهان گفت راز
***
بیـامد خـرامـان به جــای نمـاز هميگفـــت با داور پــاك راز
***
و زآن جا سبك شد به جای نماز هميگفـــت با داور پـاك راز
سهراب سپهری:
من مسلمانم
قبله ام یك گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجّاده من
من وضو با تپش پنجرهها ميگیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی ميخوانم
كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تكبیره الاحرام علف ميخوانم
پی قد قامت موج
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زیر اقاقیهاست
كعبهام مثل نسیم ميرود باغ به باغ ميرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.